دفترچه چرمی

دنیا از دیدِ یک دانشجوی پزشکی

دفترچه چرمی

دنیا از دیدِ یک دانشجوی پزشکی

قول

سلام.

میدونم قرار بود پست بزارم ولی نشد.

 قول میدم خیلی زود پست بزارم

چه خاکی بر سر کنیم؟

سلام به همگ.... که خوب یه خواننده بیشتر ندارم فعلا.

من دچار یه بحران عجیبی شدم.

اصلا دل و دماغم به درس نمیره تو ترم ۲

ترم یک خوب بود، رتبه ۶ شدم تو کلاسمون ولی الآن خیلی کم درس می‌خونم.

مثلا فردا امتحان مید ترم ویروس دارم با امتحان آنا عملی، به جای اینکه درس بخونم دارم پست میزارم.

چه راه حلی دارید؟؟

پ.ن: آهنگ My Immortal  که الآن یک هفتس کبودم کرده رو معرفی می‌کنم خدمتتون.

اعلام حیات + واحد برداری + روزانه طور

سلام

اول از همه که من زنده‌ام 

دوما اینکه با حول قوه الهی و راز نیاز فراوان و تروما های متعدد  اولین انتخاب واحدمون انجام دادیم‌‌. و از اینکه تمام ساعت های مورد نظرم گیرم اومده بسی مشعوفم

انتخاب واحد بنده به این شکل بود که روز دوشنبه رفتم گروه ورودی مون (اینکه اینو میگم علت داره..... 9K پیام unseen بود تو گروه)  دیدم یه عده دارن میپرسن که فلان درس رو که  ارائه دادن چجوریه و اینا. منم پاشدم  رفتم سایت، دیدم دروس ارائه من هنوز آپدیت نشده. 

خلاصه پس از کلی استرس و داد و  فغان، رفتم دانشگاه یقه مسئول آموزش رو گرفتم تا سایت واسه همه آپدیت شد. 

این سه شنبه بود.

چون بنده حقیر بسیار آدم وقت شناسی هستم همین که رسیدم خونه نشستم تماشای grand tour تا دیشب ساعت ۹.

در عرض ۵ دقیقه برنامه رو بستم و برای اولین بار بعد از مدت ها ساعت ۱۰ خوابیدم.

ساعت ۱۲ دیدم تلفونم زنگ می‌خوره برداشتم با صدای خواب آلود : بله؟؟؟؟

دیدم دوستمه میگه که چجوری انتخاب واحد کردی؟

گفتم همه درس های تخصصی رو گروه ۱۰۲ برداشتم و الخ...

برگشت گفت هاااااااا اشتباهت همین جاست. اگه همه درس ها رو با یه گروه برداری، تداخل میکنه.

منو مییگییی؟ اصلا مردم یه لحظه.

ینی چی و اینا ..... که بعد از ۱ ساعت بالا پایین کردن سایت متوجه شدیم که اولین روز ترم استثناً کلاس آناتومی تو ساعت بیوشیمی برگزار میشه و تداخل نداره.

گرفتیم خوابیدیم.

صبح ساعت ۶ بیدار شدم‌. با خودم گفتم که الآن از خونه بخوام سایت و باز کنم ۱۰۰٪ بازی درمیاره پس شال و کلاه کردم، سوییچ های ماشین مامان رو برداشتم، ۷:۳۰ رسیدم دانشگاه رفتم سایت کامپیوتر اونجا. قشنگ افتتاحش کردم صبحی‌.

به قدری سرعت داشت و بدون اذیت کارم پیش رفت که ساعت ۸ صفحه انتخاب واحد باز شد، ۸ و پنج دقیقه من درس ها رو بستم. تازه تا هشت و ربع تلفنی واسه ۳ نفر هم انتخاب واحد کردم.

الآن هم خوشحال ترین آدم دنیام. 

برنامم هم اینطوریه که شنبه دوشنبه سه‌شنبه چهارشنبه از ۸ صبح تا ۶ بعد از ظهر کلاس دارم 

یکشنبه ها یک در میان یه کلاس دارم 

پنجشنبه ها بیکارم 

از غیر از دانشگاهم براتون بگم که یه حرکت هایی کردم واسه اینکه مشاور کنکور بشم. انشاالله تا آخر هفته بعد اعلام میکنم چطور پیش رفته. تشویقم کنید حتماً.

از این به بعد هم میرم رو حالت معلم سخت گیر.... پسر! درست بشین. دختر با بغلیت حرف نزن. 

برگردیم به دانشگاه.

دوباره شدم مسئول جزوه بیوشیمی. 

ترم اول من بودم، جزوه خوبی هم نوشتیم ولی این ترم نمی‌خواستم بشم که زورکی دادن بهم که غیر از تو کسی رو نداریم فلانی... خدا کند که بتوانیم محبت های هم‌کلاسی هامونو جبران بکنیم. 

فعلا ما خیلی با حالیم :)

برنامه افزایش وزن (جرم؟!!!!!!)

سلام

با یک جمله تنهاتون میزارم

10 کیلو چاق شدم

غم

یه روز یه پسر بود، یه پدر بود، یه برادر بود، یه پسر دایی بود

خیلی مهربون بود همه هم دوستش داشت

هر سال تو عزاداری امام حسین شرکت میکرد و نذری میداد با همه نداری هاش

هر دو سال یک بار یه کاروان میبرد پیاده روی اربعین

تازه امتحان قبول شده بود برای کاروان داری مراسم حج

یه روز جلو مسجد از دماغش خون میاد میبرنش بیمارستان

3 ساعت بعد میره کما، تو MRI یه لکه خون به اندازه یه پرتقال تو مغزش میبینن

5 روز بعد قلبش ایست میده

خانوادش تصمیم به  اهدا اعضاش میگیرن

غمش میمونه به دل ما

قصه ما به سر رسید، امیر علی و زهرا دیگه باباشونو ندیدن