دفترچه چرمی

دنیا از دیدِ یک دانشجوی پزشکی

دفترچه چرمی

دنیا از دیدِ یک دانشجوی پزشکی

با نام مهربان ترین

سلام

بدون اضافات میریم سر اصل مطلب

-من کیم؟

+بنده محمدرضا، یک جوان متولد سال ٧٨ میباشم، در حال تحصیل در رشته پزشکی

-چرا این وبلاگ رو راه انداختم؟

+سوال بسیار خوبیه 

تا با خیل بیشتری از انسان ها مخصوصا از اقشار / محل ها / سنین مختلف آشنا بشم، از تجربیاتشون استفاده کنم و ازشون کمک بگیرم

و از همه مهم تر با داستان های زندگیم ذهنشون رو به چالش بکشم

-منظورم از کمک چیه؟

+ خوب همه ماها یک سری هدف هایی رو تو زندگیمون دنبال میکنیم و واسشون تلاش میکنیم و باز هم همه ما با مشکلاتی تو راه هدف هامون مواجه میشیم که ٩٠٪ اونا رو فقط باید خودمون حل کنیم. ولی شاید اون چیز..... رو نداشته باشیم

چیز....اِم.... منظورم اینه که ما همه بعضی وقت ها میگیم:"نمیشه من نمیتونم" "حالشو ندارم" " حسّش [با تاکید روی تشدید] نیست" " راهشو بلد نیستم" وَوَوَ...

میبینید که "چیز" خیلی چیز ها رو شامل میشه مثل: حال-حس- آگاهی کافی و.....

حالا من از شما خواننده های عزیز مبخوام که هر وقت بنده با حال خراب به شما مراجعه میکنم اون چیز رو به من برسونین

و یه چیز دیگه

من به پدیده تفکر جمعی خیلی اعتقاد دارم یعنی موقعی که چند نفر جمع میشن دور هم و با هم مشاوره میکنن فردی که دچار مشکل شده به نتیجه بهتری میرسه (و شاورهم فی الامر...)

پس هر وقت خودم یا دیگر خواننده های وبلاگ دچار مسئله ای شدن باید بتونیم اینجا همدیگرو کمک کنیم

-سخن آخر؟

+البته قراره اینجا خاطره هم بنویسم

از خاطرات دانشگاه تا زندگی و خاطرات قدیمی

با من همراه باشین...